چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۱ - ۱۲:۳۶
۰ نفر

‬مهدی مذهبی: همه ‬ایرانی‌‌ها ‬تا 2 ‬سال ‬دیگر ‬خانه‌دار ‬می‌شوند (20 ‬اردیبهشت 90)

مهدی مذهبی

سیاه: کنار ‬روزنامه‌فروشی پارک نازی‌آباد تهران ‬ایستاده ‬بود ‬و ‬با ‬مرد ‬دیگری ‬صحبت ‬می‌کرد:«‬خودت ‬که ‬می‌‬دونی. ‬من ‬غیر ‬اینجا ‬جای دیگه‌‬ای ‬ندارم. ‬آخه ‬خدا ‬را ‬خوش ‬میاد ‬تو ‬این ‬هوای ‬بارونی، ‬با ‬زن ‬و ‬بچه ‬دوباره ‬آواره ‬بشم؟» ‬مرد ‬جوابش ‬را ‬داد:«‬از ‬دستم ‬کاری ‬بر‬نمیاد. ‬کار ‬ما ‬دیگه ‬اینجا ‬تمومه. ‬باید ‬کانکس ‬را ‬تحویل ‬بدم. ‬تو ‬اون ‬وام ‬کمیته‌‬امدادت ‬ردیف ‬نشد؟» ‬گفت: «‬اون ‬ضامن ‬می‌خواد. ‬کی ‬میاد ‬تو ‬این ‬شرایط ‬ضامن ‬من ‬بشه؟ ‬حالا ‬نمی‌‬شه ‬یه ‬مدت ‬دیگه ‬لااقل ‬تا ‬مدرسه ‬بچه‌ها ‬تموم ‬بشه ‬همین‌جا ‬بمونیم؟» ‬مرد ‬گفت: «‬خودت ‬می‌‬دونی ‬نمی‌‬شه. ‬همون ‬روزای ‬اول ‬هم ‬بهت ‬گفتم ‬اینجا ‬موقتیه. ‬

گفتم ‬زن ‬و ‬بچه‌‬ات ‬زیر ‬بارون ‬نمونن....» ‬دیگه ‬بقیه ‬حرفای ‬مرد ‬را ‬نشنید. ‬خاطرات ‬این ‬3 ‬ماه ‬زندگی ‬در ‬پارک ‬از ‬جلوی ‬چشم‌هایش ‬رد ‬می‌‬شد؛ ‬صاحبخانه‌‬ای ‬که ‬اثاثیه‌اش ‬را ‬بیرون ‬ریخت...‬ دزدهایی ‬که ‬شبانه ‬اثاثیه‌‬اش ‬را ‬از ‬گوشه ‬خیابان ‬دزدیدند... ‬بیماری ‬قلبش... ‬گریه ‬بچه‌ها ‬در شب‌های ‬بارونی ‬که ‬زیر ‬چادرخیس ‬آب ‬می‌‬شدند. ‬به ‬همسرش فکر کرد ‬که ‬بی‌صدا غصه می‌خورد، ‬به پیمانکار بازسازی دستشویی پارک که دلش ‬به ‬رحم ‬آمد ‬و کانکس موقتش ‬را برای زندگی در اختیار آنها قرار داد، ‬به ‬شب‌هایی ‬که ‬بعد ‬از ‬این ‬خواهد ‬داشت، به ‬زندگی ‬زیر ‬سقف ‬آسمان ‬در ‬سرما ‬و ‬گرما. ‬بعد ‬نگاهش ‬چرخید ‬روی ‬روزنامه‌ها. ‬تیتر ‬یکی ‬از ‬آنها ‬این ‬بود: ‬« معاون ‬وزیر ‬مسکن: ‬همه ‬ایرانی‌‬ها ‬تا 2‌‬سال ‬دیگر ‬خانه‌دار ‬می‌‬شوند.» ‬نمی‌‬دانست ‬باید ‬بخندد ‬یا ‬گریه ‬کند.

‬پایان ‬خوش ‬دوئل ‬سلامتی (4 ‬مهر 90)‬

سفید: درست 37 ‬روز ‬طول ‬کشید ‬اما ‬چه‌37 ‬روزی.‬خب ‬بعضی ‬روزهاست ‬که ‬چند ‬برابر ‬روزهای ‬دیگر ‬دوندگی ‬دارد، ‬زحمت ‬دارد، ‬دردسر ‬دارد. 37‌‬روز ‬اینجوری ‬حساب ‬کنید. 37‌‬روز ‬طول ‬کشید ‬تا ‬ناهماهنگی ‬بین ‬شرکت‌های ‬بیمه ‬مکمل ‬درمان ‬و ‬بیمارستان‌ها ‬حل ‬شود. ‬هر ‬دو ‬طرف ‬دلایل ‬خود ‬را ‬داشتند. ‬بیمارستان‌ها ‬عدم ‬پایبندی ‬شرکت‌های ‬بیمه ‬به ‬تعرفه‌‬های ‬جدید ‬را ‬عامل ‬این معضل ‬می‌‬دانستند ‬و ‬بیمه‌‬ها ‬روی ‬عدم ‬صرفه ‬اقتصادی ‬تعرفه‌‬های ‬جدید ‬پافشاری ‬می‌کردند. ‬هر ‬کدام ‬از ‬اینها ‬بود، ‬برای ‬بیماری ‬که ‬با ‬هزار ‬امید ‬کارت ‬بیمه ‬مکملش ‬را ‬ برمی‌داشت ‬و ‬به ‬بیمارستان ‬می‌‬رفت ‬فرقی ‬نداشت.

‬مهم ‬این ‬بود ‬که ‬بیمارستان ‬با ‬عبارت «‬لغو ‬قرارداد» ‬دنیا ‬را ‬بر ‬سر ‬آنها ‬خراب ‬می‌کرد؛ ‬بیماری ‬که ‬پول ‬بیمه‌‬اش ‬را ‬داده ‬اما ‬حالا ‬که ‬نوبت ‬درمانش ‬رسیده ‬از ‬بیمه ‬خبری ‬نیست ‬و ‬بین ‬دوئل ‬بیمه‌‬ها ‬و ‬بیمارستان‌ها ‬گیر ‬کرده ‬است. اما 37‌‬روز ‬بعد ‬ وقتی صدای ‬خانم ‬وزیر ‬از ‬اخبار بامدادی ‬رادیو ‬پخش ‬شد، لبخند ‬رضایتی روی ‬لب ‬خبرنگار ‬نشست. وزیر ‬تند‌‬تند ‬حرف ‬می‌‬زد: ‬بعد ‬از ‬اینکه ‬متوجه ‬مشکل ‬به‌وجود ‬آمده ‬شدیم ‬دو ‬طرف ‬دعوا ‬را ‬به ‬میز ‬مذاکره ‬دعوت ‬کردیم ‬و ‬بالاخره ‬دو ‬طرف ‬حاضر ‬شدند ‬تعرفه‌ها ‬را ‬بپذیرند. ‬خبرنگار ‬یاد 37 ‬روز ‬گذشته‬اش ‬افتاد؛پیگیری‌‬ها، ‬گزارش‌ها، ‬تلفن‌‬های ‬بی‌‬جواب ‬مسئولان، ‬فرار آنها ‬از ‬سؤال‌ها، امروزفردا کردن‌ها. ‬پیش ‬خودش ‬فکر ‬کرد ‬چه ‬اهمیتی ‬دارد ‬باز ‬هم ‬افتخارات ‬برای ‬آنها. ‬بعد ‬به ‬بیمارانی فکر ‬کرد که ‬این ‬بار ‬دیگر ‬از ‬بیمارستان ‬جواب ‬سر‬بالا ‬نمی‌‬گیرند. ‬زیر ‬لب ‬گفت: ‬پایان ‬خوش ‬دوئل ‬سلامتی.‬

انتخابات مجلس کلید خورد (‌3 دی 90 )

خاکستری: یک روز بعد بود یا دو روز بعدش یادم نیست اما راننده جوان لاغری بود که پراید نقره‌ای داشت. کنارش که نشستم داشت با تلفن همراهش صحبت می‌کرد: «آره حتما همین الان اقدام کن. ماشین گرون می‌شه. انتخابات تموم بشه، کلید خودرو را بخوان بدن گرونش می‌کنن. روزنامه‌ها هم نوشتن.» این جمله آخر را که گفت حساس شدم. تلفنش که تموم شد، بهش گفتم: کدام روزنامه نوشته که خودرو قرار است بعد از انتخابات گران شود. گفت: «همین روزنامه همشهری».

گفتم: امکان ندارد. گفت:«صفحه اولش هم بود» گفتم: این یکی که دیگر اصلا امکان ندارد. گفت:«چرا. تیتر هم زده بودند که انتخابات مجلس تموم بشه کلید خودرو را بخوان بدن، گرونش می‌کنن». وقتی انکارم را دید، دست کرد زیر صندلی و شروع کرد بین روزنامه‌های قدیمی گشتن. گفت: «اتفاقا همین دیروز- پریروزا بود. قبول نداری؟» گفتم: نه. گفت:«ساده‌ای. بیا پیداش کردم. انتخابات مجلس، کلید خودرو». روزنامه را که نشان داد، سرم گیج رفت. تیتر یک این بود: انتخابات مجلس کلید خورد. وسط اتوبان می‌خواستم خودم را از ماشین پرت کنم بیرون. حالا نزدیک 2ماه از آن شب گذشته است. هم انتخابات تمام شد، هم ماشین گران شد، پیش‌بینی او درست از آب درآمد. هنوز هم می‌خواهم خودم را وسط اتوبان از ماشین پرت کنم بیرون.

کد خبر 163803
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار رسانه و روزنامه‌نگاری

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز